هشدار اسپویل: قسمت اول سریال The Last of Us
برای بسیاری، شروع The Last of Us یک لحظه مهم برای بازیها بود : لحظهای عمیقاً انسانی و احساسی از غم و اندوه و تراژدی که همه در پانزده دقیقه کوتاه به تصویر کشیده میشود. برای دیگران اما این شروع چندان خارق و العاده و جالب نبود. بیشتر از اینکه یک دستاورد عاطفی برجسته باشد زوری به نظر میرسید. در حالی که مطمئناً با سایر بازیهای ویدیویی در آن زمان متفاوت بود، شروعش همچنان از ایدهای کلیشه پیروی میکرد، پیچشی خشونتآمیز داشت و سانتیمانتال بود. واقعیت اینست مرگ سارا در بازی، تقریبا قابل پیشبینی بود و با اینکه در شخصیت پردازی جوئل اهمیت دارد ولی مرگی نیست که سرزده رخ داده باشد و تماشاگر را به شدت منقلب کند.
اما حالا که این سریال با اقتباس جدیدش در HBO به تلویزیون جهش پیدا کرده است، نیل دراکمن و کریگ مازن سازندگان این فرصت را غنیمت شمردند و تلاش کردند این شروع را بهبود بخشند. البته، کاملاً موفق نشدند و مقداری از مشکلات شروع بازی را حفظ کردند.
اولین بازی Last of Us با یک پیش درآمد شروع میشود. ما شخصیت اصلی داستان، جوئل را در صبحی که بیماری شیوع پیدا میکند، میبینیم. اما در این صحنه ما با چشمان سارا، دختر جوئل، اتفاقات را تماشا میکنیم، کسی که در نهایت تا پایان سکانس خواهد مرد. این نوع به تصویر کشیدن داستان راهی واضح برای شخصیت پردازی است: قتل غیرمنتظره سارا شوک غافلگیرکنندهای دارد و این پیش درآمد نقطهای کلیدی در شخصیت و کاراکتر جوئل است. مردی که هرگز این صحنه را فراموش نخواهد کرد و غم و عذاب وجدان درگیر خواهد بود.
اما در حالی که صحنه به طور واضح غم انگیز است، دلیل نمیشود بینقص و جالب باشد. بازی در نقش سارا ممکن است اصول گیم پلی The Last of Us را در محیطی ساده و کم استرس به بازیکنان آموزش داده باشد، اما آن تراژدی پایانی حرکت بیرحمانهای بود. نویسندگان بازی به جای اینکه واقعاً یک شخصیت را بسازند، به کوتاهنویسی روی آوردند و به سواستفاده از احساسات تنزل پیدا کردند. ما موظف هستیم که احساس همدردی کنیم، زیرا یک بچه مرده، یک بچه مرده است.
چیزی که این سکانس را بدتر میکند، حس اجتناب ناپذیر بودن آن است. تقریباً هر کسی که وارد این بازی شده بود، احتمالاً میدانست که بازی در نقش جوئل خواهد بود، در حالی که او از یک دختر جوان کاملاً متفاوت از دخترش محافظت میکند. این باعث میشود که گیمر به مرگ بیمعنا و پر از نیرنگ، خیره شود. نه چون قرار است صحنهای ارزشمند باشد، چون قرار است حدسش درست دربیاید.
این سکانس به طرز ناامیدکنندهای نشان دهنده نحوه برخورد بازی اصلی با مرگ است. در کات سینها و لحظات بزرگ داستانی مانند شروعش، مرگ به عنوان یک ابزار صریح برای ایجاد تروما و ایجاد حس وحشت عمل میکند، ضربهای که طراحی شده تا شما به داستان و شخصیتها اهمیت دهد. در همین حال، در طول گیمپلی و اکشن، خشونت تیراندازیها و کشتارهای مخفیانه (stealth) جوئل به حدی کاهش مییابد که کشتن معنای خودش را از دست میدهد. با این همه کشتار در بین لحظات احساسی، چیزی مانند صحنه ابتدایی بازی اهمیت خودش را گم میکند.
خوشبختانه، سریال The Last of Us از طرق مختلف، مسائل مربوط به شروع بازی را بهبود میبخشد. سارا (با نقش آفرینی نیکو پارکر) قسمت اول را هدایت میکند، این یک ساعت به مازن و دراکمن اجازه میدهد تا رابطه او با جوئل را به درستی به تصویر بکشند و شکل دهند. سارا بخش مهمی از ارتباط جوئل (پدرو پاسکال) با جهان است. او کسی است که باعث میشود جوئل چیزهایی مانند تولدها یا به موقع غذا خوردن را یادش بماند (یا حداقل تلاش کند). در حالی که سارای سریال هم کاراکتر عمیقی نیست، گسترش نقش او در داستان و نشان دادن اهمیتی که برای جوئل داشت حداقل به شخصیت و حضورش معنا میبخشد. سارا اهمیت داشت و باارزش بود – هم برای جوئل و هم برای بیننده.
خبر بد این است که سریال، به نقصهای بازی نیز وفادار است. بنابراین در بخش سانتیمانتال تفاوت آنچنانی ایجاد نمیشود. پیش درآمد سریال اچ بی او هم سارا را در حال مرگ به همان شیوه ناامیدکننده نشان میدهد. باز هم یک سرباز او را هدف میگیرد و این دختر جوان در آغوش جوئل جان میدهد.
این لحظهای است که از انگیزههای بزرگتر داستان صحبت میکند: کسانی که در اطراف ما هستند، یا کسانی که قرار است کنترل اوضاع را در دست داشته باشند، خطرناک هستند و اینکه چقدر اهمیت دادن به دیگران دردناک است. اما بدون شخصیتپردازی خوب، این سارا است که مانده و تاوان کم کاری نویسندهها را میپردازد. این سریال چنان به منبع اقتباس خود وفادار است که حتی خود مرگ نیز به همان اندازه که در بازی سطحی بود، پیش و پا افتاده به نظر میرسد – چیزی که خوشبختانه در دیگر قسمتهای شاهد آن نیستیم.
در دیگر قسمتهای این سریال، The Last of Us ثابت میکند که مایل است وقت خود را صرف قربانیان تراژیک بازی کند و به آنها فضایی بدهد تا به شخصیتهایی کاملاً واقعی تبدیل شوند. فقط ناراحت کننده است که دختر جوئل از چنین تلاشی بیبهره ماند.
منبع: Polygon
قوانین ارسال دیدگاه در سایت